معنی سر عمله
حل جدول
سرپرست کارگران ساختمانی
فرهنگ فارسی هوشیار
مونث عمل کار، کاریدار، پیشه ور، کاریکر کارگر کارگر ساختمانی کار مزد، چگونگی کار، کار انجام شده کار (صفت اسم) جمع عامل کارکنان کارگران:. . . عمله کارخانه دو نفر. یا عمله طبع. کارگران چاپخانه. یا عمله طرب. گروه مطربان و موسیقی دانان: عمله طرب ناصر الدین شاه. یا عمله کشتی. جاشوان ملاحان، (به معنی مفرد) یک کارگر (مخصوصا کارگر بنایی) : یک عمله حاضر حاضر کن خ
عمله طبع
کارگر چاپ
عمله طرب
رامشگر رامشی
عمله کشتی
جاشو
فرهنگ معین
جمع عامل، در فارسی به معنی کارگر، مزدبگیر. [خوانش: (عَ مَ لِ) [ع. عمله] (اِ. ص.)]
لغت نامه دهخدا
عمله. [ع َ م َ ل َ] (اِخ) نام تیره ای است از بهمنی از شعبه ٔ لیراوی، از ایلات کوه گیلویه ٔ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
عمله. [ع َ م َ ل َ] (اِخ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. 360 تن سکنه دارد. آب آن از چم لوخ و محصول آن غلات، حبوب، چغندر قند، توتون و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
عمله تیمور
عمله تیمور. [ع َ م َ ل َ / ل ِ ت َ] (اِخ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش شوشتر شهرستان دزفول. 700 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ کرخه و محصول آن غلات، برنج و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
فرهنگ عمید
عامل
کارگر ساختمان. δ در فارسی بهصورت مفرد استعمال میشود،
[قدیمی] کارکنان، کارگران،
* عملهٴ طرب: [قدیمی] مطربان، خوانندگان و نوازندگان،
مترادف و متضاد زبان فارسی
فعله، کارگر، مزدور
فارسی به عربی
عامل، عمل
فارسی به آلمانی
Arbeiter (m) [noun], Belegschaft [noun], Arbeiter [noun]
فرهنگ واژههای فارسی سره
کارگر
کلمات بیگانه به فارسی
کارگر
معادل ابجد
405